20090116

معاد و رستاخيز

مسئله معاد را مي توان يكي از مسائل گمشده فلسفه و متافيزيك دانست. پيش از ملاصدرا اين مسئله را از مسائل علم كلام مي دانستند، با آنكه معاد يكي از شاخه هاي مسئله نفس و فنا يا خلود آن پس از مرگ مي باشد كه در چارچوب موضوع و مسائل فلسفه قرار دارد. غير فلسفيترين پاسخها به اين مسئله، انكار معاد و جهان يا جهانهاي ديگر است كه اديان و حكماي اشراقي به آن اشاره كرده اند.
ملاصدرا توانست اين مسئله را در قالب مسئله اي فلسفي مطرح و در دنبال مباحث مربوط به نفس انساني و قوا و ادراكات او قرار دهد. براساس اعتقادات اسلامي و قرآني، جهان ماده فرجامي دارد كه در آن ماده شكل عوض مي كند يا بكلي از بين مي رود. ولي در واقعه اي دوباره (كه آنرا مي توان انفجار بزرگ يا بيگ بنگ دوم ناميد) انسان و اشياء بصورتي خاص ظاهر مي شوند.
ملاصدرا در يك نظريه جديد اظهار كرد كه «حشر» يا حضور دستجمعي بشر در روز واپسين مخصوص انسان نيست و همه موجودات را شامل مي شود. اين نظريه از تفسير معاد با نظريه هاي فرجام تبدل ماهيت فيزيكي جهان سازش بيشتري دارد.
«قيامت» يا روز برهم ريختن نظم و شكل طبيعت، صحنه «حشر»، يعني حضور همه افراد بشر و اشياء، را بدنبال دارد. بگفته ملاصدرا زمان، سبب تفرق مردم در طول زمان است وقتي زمان و مكان كه دو عامل پراكندگي بشر هستند از بين برود همه يكجا جمع خواهند شد. در فلسفه ملاصدرا، جهان آخرت عالمي ديگر است كه بجز ماده و جرم و جسم و زمان (كه مخصوص ماده است) فرقي با اين جهان ندارد و صورت و شكل اشياء بظاهر فرقي نمي كند. اين جهان را جهان مثالي ناميده اند كه به خواص انرژيهاي محض شباهت بيشتري دارد.
«جهان مثالي» يكي از جهانهاي سه گانه اي است كه ملاصدرا در جهانبيني خود ـ همانند صوفيان ـ به آن معتقد است: عالم ماده ـ عالم مثال (يا خيال) ـ عالم عقل و معقولات.
اين جهانها، سه منطقه جدا از هم نيستند بلكه تقسيمبندي آنها براساس قوت و ضعف و كمال و نقص آنها و ـ بتعبير ملاصدرا ـ به نزديكي يا دوريشان نسبت به منبع «وجود محض»، يعني خداوند است.
در اين نظريه، جهان عقلي كاملتر از جهانهاي ديگر است و بر جهانهاي پايينتر خود احاطه كامل دارد. اين احاطه بمعناي احاطه هندسي نيست بلكه مفهوم فلسفي دارد، يعني همه جنبه هاي مثبت جهان پايينتر را داراست. جهان مادي، نارسا ميباشد و موجودات آن اسير زمان و مكان و جسمانيت و محدوديتهاي طبيعي و فيزيكي بسيار است.
عالم بالاتر عالم مثال است (كه همانند قوه خيال در انسان) محدوديت زماني و مكاني و جسماني ندارد و موجودات در آنجا زندگي كاملتري دارند و درجه وجودي آنان بالاتر است. عالم عقل از آنهم نامحدودتر و كاملتر است.
بنظر ملاصدرا انسان پس از مرگ و يا نابودي جهان گرچه جسم ظاهري خود را از دست مي دهد ولي داراي جسمي ديگر مي شود مانند بدن سابق او كه همه مشخصات بدن دنيوي او را داراست. همچنين در آن قالب جديد، داده هاي علمي و اطلاعاتي خود را كه در قوه خيال او ذخيره شده (و پيش از اين گفتيم كه قوه خيال را غير مادي مي داند) بهمراه دارد، درنتيجه «من» انسان پس از مرگ با تمام اوصاف و ملكات و تمنّيات دنيوي او بصورت بدني داراي نفس ظاهر مي شود و همه افراد انسان در آن عالم يكديگر را بهمان صورت (بدون ماده) و خصلت دنيايي خواهند ديد، و يكديگر را بخوبي خواهند شناخت.
عده اي از متكلمان كه معاد جسماني را پذيرفته بودند گمان مي كردند كه در روز معاد بايستي نفس با سير قهقرائي بسوي وضعيت سابق مادي خود برگردد. ملاصدرا اين انديشه را عاميانه دانسته و بگونه اي استدلال مي كند تا ثابت كند كه نفس بدون بازگشت قهقرائي به وضع مادي سابق، داراي بدن شود، بدني كه وي معتقد است كه مانند لباسي است كه در زير لباس رو پوشيده باشند، در باطن اين بدن ظاهري قرار دارد و قالب نفس انسان است و اين بدن كه از مواد شيميايي و آلي ظاهري (كه ياخته هاي آن روز بروز عوض مي شود)ساخته شده، چون ثباتي ندارد قابل آن نيست كه متعلق نفس مجرد باشد.
* * *
ملاصدرا معتقد بود كه راه حل او براي اثبات جسماني معاد انسانها با قرآن منطبق است ولي عده اي از فلاسفه بعد از ملاصدرا با ترديد يا انكار با آن روبرو شده و معتقد به نياز اين نظريه شجاعانه و مبتكرانه به تكميل هستند و ممكن است پيشرفت علم در آينده جهان به اين تكامل انديشه بشر نسبت به حيات و جاودانگي پس از مرگ كمك كند.
* * *
ملاصدرا نسبت به مسئله تناسخ بشدت مخالف بوده و آنرا با دلائل فلسفي رد مي كند و مطالبي را كه به برخي از حكماي پيش از سقراط نسبت داده اند توجيه مي نمايد. وي ميگويد بدن حقيقي انسان كه پس از مرگ با نفس انسان قرين است از انديشه و كردار انسان اثر پذيرفته و شكل عوض مي كند; افرادي كه خصلتهاي حيواني «ملكه» آنها مي شود بصورت همان حيوان درمي آيند و در آخرت و حشر هم با همان شكل متجسّد و مجسم مي گردند. وي مي گويد مقصود حكماي قديم و برخي مذاهب معتقد به تناسخ همين تغيير شكل نهاد دروني انسان بوده است.

No comments: