20090125

نفس و تعریف آن


ظاهراً اولين فيلسوفي كه براي نخستين‌بار تعريف مشخص و روشني از «نفس» ارائه نمود، ارسطو است. وي در كتاب «درباره نفس» نفس را به «كمال اول براي جسم طبيعي كه داراي حيات بالقوه است، يعني براي جسم آلي» تعريف ‌كرده است (ارسطو، 1378، ص 78).
نفس كمال اول است يعني كمالي است كه اقدم بر كمالات ديگر براي جسم طبيعي آلي حاصل مي‌شود. توضیح این نکته لازم است که حيات و زنده بودن از نظر ارسطو صفت ذاتي بدن است. لذا با تعبير بالقوه به آن اشاره نموده تا گمان نشود كه حيات صفتي خارج از جسم است، بلكه صفتي است كه به صورت استعداد در آن موجود می‌باشد. به بيان ديگر، نفس جامه حيات را بر بدن نمي‌پوشاند و اين حيات است كه از حالت بالقوه به بالفعل مي‌رسد يعني از حالت كمون بيرون آمده و به حالت ظهور مي‌رسد.

ديدگاه ابن‌سينا
وي به پيروي از ارسطو نفس را كمال اول براي جسم طبيعي آلي تعريف کرده، سپس در توضيح مؤلفه‌هاي آن مي‌گويد «كمال بر دو نوع است كمال اول و كمال ثاني. كمال اول آن است كه نوع با آن بالفعل مي‌شود؛ مانند شكل براي شمشير. اما كمال ثانی وجودش تابع كمال اول و افعال و انفعالات آن است؛ مانند بريدن براي شمشير و تمييز و احساس و حركت براي انسان. نفس كمال اول است براي جسم و اين جسم به معناي جنسي است نه به معناي مادي و هر گونه جسمي را شامل نمي‌شود، زيرا نفس كمال اول براي جسم صناعي چون تخت و صندلي نيست، بلكه كمال جسم طبيعي است و نه براي هر جسم طبيعي. مثلاً نفس، كمال براي آتش و زمين و هوا نيست، بلكه نفس كمال آن گونه جسم طبيعي است كه كمالات ثانويه به وسيله آلات از آنها صادر مي‌شود، پس نفس، كمال اول براي جسم طبيعي آلي است (ابن‌سينا، 1395ه‍، ص 10).
همان طور که مشاهده می‌کنید ارسطو و ابن‌سينا هر دو نفس را كمال اول براي جسم طبيعي تعريف نموده‌اند. اما ارسطو كمال و صورت را مرادف هم دانسته كه در اين صورت لازم مي‌آيد با از بين رفتن ماده (بدن)، صورت (نفس) هم نابود شود و اين مطلب با بقاي نفس منافات دارد.
ابن‌سينا به اين مسأله توجه داشته و براي رفع اين اشكال، توضيح مي‌دهد كه معناي كمال، اعم از صورت است و بين كمال و صورت رابطه، عام و خاص مطلق برقرار است؛ چرا كه هر صورتی کمال است ولی هر کمالی صورت نیست (همو‍، ص 7). بنابراين، آن كمالي كه مفارق الذات است و در ماده منطبع نيست صورت براي ماده نمي‌باشد؛ مانند ناخدا براي كشتي و پادشاه براي كشور. لذا تعريف ابن‌سينا بر نفوس مفارق از ماده هم منطبق است.
با توجه به آنچه گفته شد، نفس در ديدگاه ابن‌سينا از ابتدای امر مجرد است. اما در اين صورت رابطه نفس مجرد با بدن مادي چگونه قابل تصور است؟ همچنين اگر ذات نفس را جوهر مجردي بدانيم كه تعلق به جسم (بدن) در ذات آن نهفته نيست، چگونه از تركيب يك جوهر مجرد و يك جوهر مادي، يك نوع مادي حاصل مي‌شود؟
خلاصه آنكه درست است كه ظاهر تعريف بوعلي از نفس با تعريف ارسطو در اين باب مطابقت دارد، اما تفسيري كه بوعلي از نفس ارائه مي‌دهد تا حد زيادي به نظر افلاطون‌ـ مبني بر ثنويت جسم و روح ـ نزديك است.
بهترين شاهد اين مدعا قصيده عينيه ابن‌سينا است كه در آن نفس انساني به كبوتر بلند پروازي تشبيه شده كه از جايگاه رفيع خود به اين زمين خاكي هبوط كرده و در دام تن گرفتار آمده است1 (همو‍، ص 85).

ديدگاه شيخ اشراق
نفس ناطقه در حكمت اشراق از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است. طبقه‌بندي خاص شيخ اشراق از موجودات و مراتب هستي موجب شده تا مسأله نفس نزد او با آراء حكماي مشاء در اين باب تفاوت اساسي داشته باشد. لذا تعريف نفس به كمال اول براي جسم طبيعي كه منتخب مشائيان است در آثار شيخ اشراق به چشم نمي‌خورد.
وي در مقاله اول از بخش دوم «حكمة‌الاشراق»، مراتب مختلف هستي را طبقه‌بندي نموده و بر اساس آن، اشيائي كه نور و ضوء هستند به دو قسم نور عارض و نور مجرد تقسيم مي‌شوند. انوار مجرد به ترتيب شرافت عبارتند از: نور الانوار، انوار قاهره اعلون (طولي)، انوار قاهره عرضي (ارباب انواع) و انوار مدبّره. مرتبه انوار مدبره كه خود از انوار قاهره صادر مي‌شوند، همان نفوس ناطقه هستند كه تدبير جسم را بر عهده دارند (سهروردي، 1380، ج 2، ص 107). سهروردي در بعضي موارد اين مرتبه را انوار اسپهبديه ناميده و از حقيقت نفس ناطقه تحت عنوان «نور اسفهبد» يا «اسفهبد ناسوت» سخن گفته است1، چرا كه اسفهبد به معني «فرمانده سپاه» بوده و نفس ناطقه همانند فرمانده سپاه وظيفه تدبير و تصرف در بدن را بر عهده دارد.
بنابراين، نزد شيخ اشراق حد نفس ناطقه آن است كه «نفس جوهري است نه جسم و نه در جسم، بلكه جسم را تدبير مي‌كند و معقولات را ادراك مي‌نمايد» (همو، 1348، ص 21). وي در جاي ديگر، نفس را جوهري زنده تعريف مي‌كند كه قائم به ذات خويش و بري از محل و ماده است (همو، ص 140). روشن است كه شيخ اشراق، تعريف منطقي از نفس ارائه نكرده، بلكه صرفاً مشخصه‌اي از آن را ذكر نموده است.

ديدگاه ملاصدرا
صدرالمتألهين همانند ابن‌سينا نفس را كمال اول براي جسم طبيعي آلي تعريف مي‌كند2 چرا كه نوعيت انواعي كه داراي نفس‌اند (يعني نبات، حيوان و انسان) به نفس آنهاست؛ به گونه‌اي كه بدون نفس نباتي نوع گياه قوام نمي‌يابد و بدون نفس حيواني نوع حيوان حاصل نمي‌شود و بدون نفس ناطقه انساني، وجود نخواهد داشت. اما ممكن است گفته شود نفس نسبت به جسم، كمال اول نيست؛ اين صورت جسميه است كه كمال اوّل جسم را تشكيل مي‌دهد. پس درست نيست كه نفس را به «كمال اول جسم» تعريف كنيم. ملاصدرا در پاسخ می‌گوید نفس براي جسم لابشرط، كمال اول است نه براي جسم بشرط‌لا. جسم لابشرط همان طبيعت جنسي جسم است، حال آنكه جسم بشرط‌لا امري متحصل است كه در قوام خود نياز به فصل ديگري ندارد. همان طور كه در مباحث ماهيت گذشت، جنس و فصل مفاهيمي «لا‌بشرط» هستند و ماده و صورت مفاهيمي «بشرط‌لا». لذا مي‌توان جنس را بر نوع حمل كرد ولي ماده قابل حمل نيست. در بحث ما نيز اگر مقصود از جسم، جسم بشرط‌لا يا ماده باشد، اشكال مذكور وارد خواهد بود، زيرا جسم بشرط‌لا نه انسان است نه حيوان و نه نبات. واضح است كه در اين صورت نفس نمي‌تواند كمال اول آن باشد. اما اگر منظور از جسم اعتبار لابشرطي آن باشد، چنين طبيعتي در ضمن انسان و حيوان و نبات موجود است و نفس (ناطقه يا حيواني يا نباتي) كمال اول آن خواهد بود (صدرالدين شيرازي، 1379ه‍، ج 8، ص 15).
اما، براي تكميل تعريف مذكور بايد قيد «آلي» را به تعريف اضافه كنيم. پس نفس كمال اول براي جسم طبيعي آلي است. به عبارت ديگر، جسم مزبور بايد به گونه‌اي باشد كه كمالات ثاني به وسيله آلات از او صادر شوند. با افزودن قيد «آلي» اجسامي كه كمالات ثاني بي‌واسطه از آنها حاصل مي‌شوند (مانند آتش و زمين) از تعريف خارج مي‌گردند (همو، ص 16).
توجه به اين نكته ضروري است كه مقصود از آلت در تعريف نفس اعضاي جسماني نيست، بلكه مراد قوايي نظير غاذيه، ناميه و مولده در نفس نباتي و قوايي هم چون حس و خيال در نفس حيواني است. با اين وصف، اين تعريف بر نفس فلكي هم منطبق است، چرا كه نفس فلكي نيز داراي قواي متعددي مانند ادراك، احساس و تحريك مي‌باشد.

1 comment:

zeera iranparast said...

سلام امیدوارم که بالاخره مسئولین و روسای مملکتمون به عقل رسیده باشند و دست از بازی کردن با نیروی اتمی‌ کشیده باشند. این ژاپنیها که انقدر وارد بودند بدبخت شدند حالا چه برسد به ما که کارشناسانمون یه سری روسی هستند که مثل چینیها و ژاپنیها به خدا ایمان ندارند حالا چطور میشه دلشون به حال ما بسوزه.این همه نفت داریم این همه سد داریم اما تا مردم را به پودر تبدیل نکنند ول کن نیستند. من فدای ولایت فقیه و رهبرم نه این دولتیها.