20090122

یک داستان جالب به نقل از علامه طباطبایی


مرحوم علّامه طباطبايي، صاحب تفسير قيّم و ارزشمند الميزان، برادري داشتند به نام حاج سيد محمد حسن الهي طباطبايي که از علماي برجسته تبريز بودند. مرحوم علامه مي فرمودند: برادر من شاگردي داشت که به او درس فلسفه مي گفت و آن شاگرد احضار ارواح مي نمود، يعني قدرت داشت که بعضي از ارواح را حاضر کند و از آنها سوالاتي کند. آن شاگرد، قبل از شروع به درس، روح ارسطو را احضار مي کند.
ارسطو مي گويد: کتاب اسفار ملاصدرا را بگير و برو نزد آقاي حاج سيد محمد حسن الهي بخوان. او هم کتاب را مي گيرد و پيغام ارسطو را - که حدود سه هزار سال پيش زندگي مي کرده - به آقاي الهي مي دهد، ايشان هم قبول مي کنند.
مرحوم علامه طباطبايي مي فرمودند: برادرم مي فرمود: ما به وسيله اين شاگرد با روح بسياري از بزرگان ارتباط برقرار مي کرديم و سوالاتي مي نموديم، مثلاً مشکلاتي که در عبارات افلاطون حکيم داشتيم، از خود او مي پرسيديم يا اينکه روح ملاصدرا را حاضر مي کرديم و مشکلات اسفار را از خود او مي پرسيديم. ايشان مي فرمود: روزي روح افلاطون را حاضر کرديم. افلاطون گفت: شما قدر و قيمت خود را بدانيد که در روي زمين مي توانيد لا اله الا الله بگوييد. ما در زماني بوديم که بت پرستي آن قدر غلبه کرده بود که يک لا اله الا الله نمي توانستيم بر زبان جاري کنيم. آن شاگرد گاهي مسائل مشکلي را از آن ارواح مي گرفت و نمي فهميد، ولي آقاي الهي کاملاً مي فهميد.
مي فرمود: ما روح بسياري از علما را حاضر کرديم، مگر روح دو نفر را که نتوانستيم احضار کنيم يکي روح مرحوم سيد بن طاووس و ديگري روح مرحوم سيد مهدي بحر العلوم رضوان الله عليه . اين دو نفر گفته بودند: ما وقف خدمت حضرت اميرالمومنين عليه اسلام هستيم و ابداً مجالي براي پائين آمدن نداريم.
حضرت علامه طباطبايي مي فرمودند: از عجايب و غرايب اين بود که وقتي نامه اي از تبريز از طرف برادرم به قم آمد، در آن نامه برادرم نوشته بود که شاگرد ما روح پدرمان را احضار کرد و از او سوالاتي پرسيديم و او جواب داد و در ضمن از شما گله اي داشتند که در ثواب اين تفسيري که نوشته ايد (تفسير الميزان) ايشان را شريک نکرده ايد.
مرحوم علامه مي فرمودند: آن شاگرد ابداً مرا نمي شناخت و از تفسير ما اطلاعي نداشت و برادر ما هم نامي از من در نزد او نبرده بود و اينکه من پدرم را در ثواب تفسير شريک نکرده ام، کسي غير از من و خدا نمي دانست، حتي برادر ما هم اطلاعي نداشت.
چون راجع به نيت و قلب من بود و آن نه از اين جهت بود که مي خواستم امساک کنم، بلکه آخر کارهاي ما چه ارزشي دارد که حالا پدرم در آن سهيم کنم؛ من قابليتي براي خدمت خودم نمي ديدم. (مخفي نماند که تفسير الميزان تفسيري است که از صدر اسلام تا به حال مانند آن نوشته نشده و گاهي آن چنان عنان قلم از دست مي رود که جز تأييد الهي و الهام سبحاني محمل ديگري ندارد.)
به هرحال نامه برادرم که به دستم رسيد، بسيار شرمنده شدم و گفتم: خدايا اگر اين تفسير ما نزد تو مورد قبول است و ثوابي دارد، من ثواب آن را به روح پدر و مادرم هديه نمودم.
هنوز جواب نامه برادرم را نفرستاده بودم که باز نامه اي از طرف ايشان به دستم رسيد که در آن چنين نوشته شده بود: ما اين بار که با پدر صحبت کرديم، خوشحال بود و گفت خدا عمرش بدهد، تأييدش کند، سيد محمد حسين هديه ما را فرستاد.

دوستان اگر منبع موثقی از این داستان سراغ دارید به من هم معرفی کنید. ممنونم


2 comments:

Anonymous said...

شگفت انگیز است .
در این عالم خبرهایی است که ما از ان بی خبر هستیم.
و ما همچنان در غفلت به سر می برییم.

Anonymous said...

با سلام اين شخص (شاگرد آقاي الهي روحي له الفدا) استاد من بنده مرحوم آقاي ميرزا محمدعلي بن ميرزا محسن ارتقائي (اديب العلماء تبريزي* بود كه در سال 1381 در تبريز خرقه تهي كرد. وي عارف بالله و اهل مراقبت و رياضت بود و شاگرد خاص آقاي الهي.رحمه الله عليهما
ا. فردي